ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

گرفتن مدال طلا

پنجشنبه 26 شهريور سال 94 پارسال ارميا رو برده بوديم براي ژيمناستيك ثبت نام كنن كه گفتن زير چهارساله و نميشه امسال هم برديم خوشبختانه چون نيمه اول بودن ثبت نام كردند و از سه شنبه 12 خرداد كلاسهايشان روزهاي فرد ساعت يازده تا دوازده بود . صبح ساعت نه و نيم رفيتم براي گرفتن لوح و مدال اينم دوستان صميمي اين دوره ارميا ( علي - نيما - حسين كه داداش علي هست پاييني هم امين هست ) 24 شهريور كه آزمون گرفته شد، اكبرهم عصر رفت يك تبلت براي ارميا ( بخاطر گرفتن مدال طلا ) جايزه گرفت . آنا و علي كه از شب اومده بودن خونه ما كه با هم صبح بريم باشگاه و آبجي رضوان هم از نصف راه سوار ماشين كرديم و با هم رفتيم . باشگاه نوظهوري _ مركز آخ...
2 آذر 1394

رفتن به باغلار باغي

سه شنبه 24 شهريور سال 94 ارميا كه خونه خاله فهيم بود عصر با هم رفته بودن باغلار باغي و براي ارميا هم اين بلوز كه تنش هست رو جايزه پايان دوره مقدماتي گرفته بودن . آنا و خاله رضوان و خاله هانيه هم اين كفش ها رو براي ارميا بعنوان جايزه خريده بودن . ...
2 آذر 1394

اولين آزمون در زندگي ارميا

24 شهريور سال 94 مطابق روز هاي فرد ارميا يازده تا دوازده كلاس داشت امروز قرار بود امتحان پايان دوره مقدماتي رو بگيرن من و اكبر خيلي استرس داشتيم . بعد از كلاس من كارداشتم ارميا رو بردم خونه خاله فهيم . ...
2 آذر 1394

رفتن به پارك آنا

دوشنبه 23 شهريور سال 94 ارميا رو عصر بدم پارك كمي بازي كنه ارميا يك گربه پيدا كرده بود و باهاش داشت بازي ميكرد و گير داده بود بگير ببريمش خونمون ارميا فردا امتحان داره و تو پارك بصورت خودجوش داره غلت جلو تمرين ميكنه . ...
2 آذر 1394

اومدن دايي نادر اينا از نوشهر

چهارشنبه 18 شهريور سال 94 داداش اينا كه تبريز بودن قرار شد شام همگي بريم بيرون و ما هم باز پارك مينياتور رو پيشنهاد داديم تا براي داداش اينا يك جاي تكراري نباشه . ارميا الشن رو خيلي دوست داره ...
2 آذر 1394

رفتن به پارك مينياتور

يكشنبه 8 شهريور سال 94 مامان باز زحمت كيده بود و همه رو براي شام دعوت كرده بود امروز چون تولد اكبرم بود من شيريني خريدم و حسابي تو پارك اكبر رو سورپرايز كردم . هوا ابري بود ما هم شام رو زود خورديم كه اگر بارون شروع شد بلند بشيم كه اتفاقا باران خيلي خيلي شديدي هم باريد و همه خيابونها رو آب گرفته بود به زور رسيديم خونه . مامان براي همه بچه ها پفيلا خريده بود و داده بود دست ارميا كه به هر كدوم يك دونه بده ارميا هم ديگه از دستش زمين نميذاشت منتظر بود ال آي و پارلا و علي و آرمان از راه برسن و سهمشون رو بده . ...
2 آذر 1394

رفتن به برنامه تلوزيوني نازبالالار

دوشنبه 12 مرداد سال 94 از قبل بچه ها رو خاله هانيه از طريق سايت ثبت نام كرده بود و امروز هم قرار بود ببريمشون . آقا وحيد من و هانيه و بچه ها رو برد سازمان صدا و سيما و خاله فهيم هم تو خونه نشسته بود و برنامه رو ضبط كرده بود . ...
2 آذر 1394

تولد ارميا

شنبه سه مرداد سال 94 از دو هفته قبل موقع برگشتن از كلاس ارميا دوتايي رفته بوديم قنادي تبريزي براي انتخاب كيك و بالاخره دوتايي طرح يك ماشين رو انتخاب كرديم . ارميا چند روزه لحظه ها رو ميشماره و ميگه چند روز بخوابم تولدم ميشه و تو تزيين خونه كمك ميكنه . ارميا عاشق رقص آذريه . خواسيتم بفرستيم كلاس گفتند خيلي زوده براش ولي خودش يك حركاتي در مياره و خيلي هم جالبه . اينم كوچك ترين مهمونمون اينم سورپرايز خاله فهيم  اينم فرداي تولدشه . ...
28 آبان 1394