جمعه ١٨ بهمن سال ٩٢ رفتیم خونه آنا و خاله هانیه اینا هم اومدن و شام رو با هم خوردیم و یعد از کمی خاله فهمیه اینا و آبجی رضوان اینا که با هم رفته بودند برای خرید هم اومدن و با هم بودیم و خوش گذشت و ما شب خونه آنا موندیم و پارلا هم به هوای ما موند و شب کنار من خوابید و منم قصه براش خاطرات کودکی من و مامانشو براش گفتم و خوابید . شنبه ١٩ بهمن سال ٩٢ شب اکبر اومد دنبالمون و طبق قرار قبلی رفتیم خونه خاله فهیمه و شب آنجا ماندیم .چون صبح امتحان داشتم و قرار شد فهیمه پیش ارمیا باشه . یکشنبه ٢٠ بهمن تولد آناست که قرار بود شام بریم بیرون ولی بخاطر درسهای علی و آرمان موکول شد به ٥ شنبه شب . صبح ٨.٥ هانیه اومد دنبالم و دوتایی رفتیم امتحان و ب...