ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

مهموني ها

1392/11/23 10:38
نویسنده : مامان ارمیا
141 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه ١٨ بهمن سال ٩٢ رفتیم خونه آنا و خاله هانیه اینا هم اومدن و شام رو با هم خوردیم و یعد از کمی خاله فهمیه اینا و آبجی رضوان اینا که با هم رفته بودند برای خرید هم اومدن و با هم بودیم و خوش گذشت و ما شب خونه آنا موندیم و پارلا هم به هوای ما موند و شب کنار من خوابید و منم قصه براش خاطرات کودکی من و مامانشو براش گفتم و خوابید .

شنبه ١٩ بهمن سال ٩٢

شب اکبر اومد دنبالمون و طبق قرار قبلی رفتیم خونه خاله فهیمه و شب آنجا ماندیم .چون صبح امتحان داشتم و قرار شد فهیمه پیش ارمیا باشه .

یکشنبه ٢٠ بهمن تولد آناست که قرار بود شام بریم بیرون ولی بخاطر درسهای علی و آرمان موکول شد به ٥ شنبه شب .

صبح ٨.٥ هانیه اومد دنبالم و دوتایی رفتیم امتحان و با موفقیت هم برگشتیم خونه . من که ارمیا خونه فهیمه بود رفتم اونجا فهیمه هم کلاس داشت و رفت تا شب که اکبر اومد و شام رو خوردیم و برگشتیم .

دوشنبه ٢١ بهمن

طبق قرارمون فهیمه و ال آی صبح  اومدن خونه ما و علی هم خودش از مدرسه اومد انقدر کیف میکنم که علی بزرگ شده و خودش تنها خونه خاله ها میاد و میره .

فهیمه که کلاس داشت رفت و منم ساعت ٤.٥ بچه ها رو آماده کردم و هانیه اینا اومدن دنبالمون و رفتیم مراسم چهلم فامیلمون که تو کربلا فوت کرده بود و خود فهیمه هم از مدرسه اومد مسجد و از آنجا همگی رفتیم خونه آنا و بعد از کمی برگشتیم خونه .

سه شنبه ٢٢ بهمن

به آنا زنگ زدم بیاد خونمون و عصر هم آبجی رضوان هم اومد و حدود ساعت ٧ رفتند و کلا روز خوبی بود .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ال ای سفیدبرفی
23 بهمن 92 11:11
ای جان ، ای جان چه لباسای خوشگلی چقدر هم بهت میاد فسقلی
مامان پارلا جون
25 بهمن 92 22:24
خوش تیپ خاله وایییی این پلیور اندازه شده برات وقتی اینو میگرفتیم فکر میکردم باید خیلی مرد بشی تا بتونی بپوشیش پس گل خاله مردی شده واسه خودش...