ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

بارش اولين برف زمستاني

پنجشنبه 23 بهمن سال 93 نزديكي هاي ظهر بود كه برف شروع به باريدن كرد و همه رو خوشحال كرد خصوصا بچه ها . علي و ال آي هم خونه ما بودن همه رفتن بيرون و كلي با برف ها بازي كردن . خاله فهيمه اينا وقتي اومدن دنبال بچه ها منم حاضر شدم كه منم برسونن خونه خاله هانيه برا ديدن وانيا كه ارميا با من نيومد و رفت خونه خاله فهيمه .   ...
1 اسفند 1393

تيپ مخصوص ارميا

چهارشنبه 22 بهمن سال 93 ساعت دقيقا دوازده شب بود كه ارميا داشت خودش بازي ميكرد يك مرتبه نگاه كرديم و تو اين وضع ديديمش جالب اين جاست كه ميگفت حاضر شده بره مدرسه  يك كلاه سرش يك كلاه دستش  و ... كه من و اكبر كلي خنديديم كه اين موقع شب اونم تو روز تعطيل با اين تيپ و قيافه تصور ميكرديم  ارميا رو بذارن بره مدرسه . ...
1 اسفند 1393

دنيا اومدن فرشته كوچولوامان( وانيا )

دوشنبه 20 بهمن سال 93 امروز تولد آنا بود معمولا هر سال به اين مناسبت شام ميريم بيرون ولي امسال يك مسافر كوچولو داشتيم كه دنيا اومد از صبح ارميا ميگفت پس وانيا كي مياد ؟ به زور تا عصر ارميا رو نگه داشتم اكبر كه اومد رفتيم بيمارستان وقتي وانيا رو نشون دادن ارميا آنقدر ذوق كرده بود كه نگو . درد سر موقع بيرون اومدن از بيمارستان شروع شد ارميا گريه ميكرد كه وانيا رو بدن ما ببريم خونمون به هيچ صراطي مستقيم نميشد كه اون مال ما نيست اكبر ميگفت تند تند ميارم پيش وانيا باهاش بازي كني ميگفت نه بدن ما خودمون ببريمش . ...
1 اسفند 1393

اومدن حاج عمو و خاله جون و آنا از مكه

پنجشنبه 9 بهمن سال 93 سالن مستقبلين فرودگاه سوغاتي هاي ارميا اينم كلاه حاج آقاي كوچولوي ما و مهمترين سوغاتي كه ارميا خودش سفارش داده بود كفش هاش رو پوشيده كلاهش رو گذاشته و ساعتش هم انداخته دستش و كلي خوشحاله جمعه 17 بهمن ( سالن غذا خوري ) ...
1 اسفند 1393
1