ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

رفتارها

1392/11/5 0:11
نویسنده : مامان ارمیا
186 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه ٥ بهمن سال ٩٢

عصر ارمیا که کنارم نشسته بود یک دفعه گفت مامان امیش تو چشمای تو هست و این موضوع که خودش رو تو چشمام می دید براش خیلی جالب بود و بدو بدو رفت پیش اکبر که داشت با کامپیوتر کار میکرد گفت بابا منو نگاه کن ببینم امیش تو چشمای تو هم هست ؟ (البته ارمیا رو امیش صدا می کنیم و اونم به خودش امیش میگه) .نیشخند

یک بدی که داره اینه که وقتی بیرون میریم همش میخواد تو بغل باشه و ما هم نمی تونیم زیاد بغلش کنیم و برای همین مجبوریم یا بیرون نریم یا با ماشین بریم و پیاده روی و خرید رو کلا کنسل کردیم.

ارمیا دیگه بزرگ شده تو کارای خونه هم خیلی کمکم میکنه .علاقه زیادی به آشپزی داره هر چی ظرف و ظروف و قابلمه و کفگیر اینا هست میاره و با اونا بازی میکنه و میگه مامان دارم غذا درست میکنم.

زیاد اهل کارتون نگاه کردن نیست .

چند مدته باهاش کار میکنیم که رنگها رو یاد بگیره انقدر شیرین رنگها رو تلفظ میکنه:  ناینجی ( نارنجی ) قیمز( قرمز ) دب ( سبز ) دعید ( زرد) فقط آبی رو کاملا درست میگه سیفید(سفید )و هر موقع سیاه رو میخواد بگه میگه سیاه مثل موهای امیش.

از اشکال فقط دایره رو بلده و خوب هم دایره رو میکشه . علاقه زیادی به نقاشی داره و یکی از سرگرمی هاش اینه که بشینی براش نقاشی بکشی و هر کی هم میاد خونمون فوری میره به قول خودش کابذ( کاغذ )و قوققای ( خودکار )میاره که براش یک چیزی بکشن .

به کفش میگه : باشمالا

شکلات : کوکولات

تازه گی ها به تفنگ علاقه پیدا کرده و تفنگ رو میگه تیشوم و عصر که اکبر میاد با هم بازی میکنن و اکبر باید با هر یک تیشوم ارمیا خودشو بزنه زمین و ارمیا از خنده غش کنه .

یکی دوتا حالت رقص آذری یاد گرفته و دستاشو مثل آقایون باز میکنه و میرقصه و با این کاراش دلمونو میبره.

منو بعضی وقتا صدا میکنه : معی مع ( نعیمه ) و اکبر رو هم هر وقت بخواد حتما براش یک کاری بکنه میگه اککککککککککببببببببببببععععععععععععررررررررررررررر  دیگه اینطور که میگه اکبر تسلیم میشه و هر کاری بخواد براش میکنه . قربون اون معی مه و اکبر گفتنت .

یاد گرفته که به کی میگن خانوم و به کی میگن آقا . وقتی میپرسیم خوب حالا ارمیا چیه میگه من آقام قربون این آقا کوچولوی خودم برم .

هر کاری میخواد بکنه میگه مامان بابا باکن ( باخن ) منه حتی یک چیز کوچیک مثل یک توپ بازی.و ما هم باید بگیم آفرین و ....

تو غذا وقتی پیاز سرخ شده باشه نمیخوره و باید جداشون کنم .

ارمیا الان ١٦ کیلو هست .

به خاله فهیمه که قبلا میگفت مامان به خاطر دوقلو بودن و شباهتمون که اشتباه میگرفت الان میگه مامان ال آی .

به خاله هانیه میگه ناع و تازگی ها یاد گرفته بگه خاله که خود هانیه نمیذاره و میگه دوست دارم همون ناع رو بگه .

به آبجی رضوان هم که میگه مامان جون .

همه جا حرف واو رو ب تلفظ میکنه آبحید( آقا وحید ) تبلد ( تولد ) هر وقت باد کنک می بینه میگه تبلد تبلد بادکنک براش تداعی مراسم تولده .به لیمو میگه مومی که بیشتر از هر میوه ای دوست داره

به نان که میگفت جی یع ( چورح ) الان کمی عوض کرده و به هر نانی میگه سنگح ( سنگک )

آب رو از اول همون آب بع میگه و عوض نکرده .

علوس : عروس

لوخدی : یوخدی- لوخ : یوخ

دوشون دانا : دوست دارم

اندلي بعلد : انگري بعرد :كه عكس جوراب و بلوزشه

قانون جدید بازی شطرنج از نظر ارمیا : مهره های سیاه باید رو خانه های سیاه و سفیدها هم روی خانه های سفید چیده بشن نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سعیده مامان آنیسا
8 بهمن 92 14:00
عزیزم پسر بانمکی داری خدا برات نگهش داره خیلی بانمک تلفظ میکنه مخصوصا سبز رو که میگه دبمنم آذری هستم همشهری د.ست داشتی به وب ما هم سر بزن با اجازه لینکتون کردم
سحر تهرانی
8 بهمن 92 21:18
سلام نعیمه جان خوبی امیدوارم پیام قبلیم رو خونده باشی اگر هم ندیده باشی نوشته بودم حدود دو ساعت نشسته بودم و وبلاگ ارمیا رو میخوندم خیلی جالب بود واقعا خوشم اومد از دیدن عکسهای ارمیا واقعا هیجان زده شدم وقتی عکس شوهرت رو دیدم یاد دانشگاه افتادم و خاطرات خوب تبریز ؛ یادش به خیر کاشکی اون روزهای خوب تکرار می شدند روزهای خوشم همون موقعها بودند. ارمیا شبیه هر دو شماست . خدا اجر سختیهایی رو که کشیدی و به پاکی زندگی کردی رو داد امیدوارم دیگه سختی نبینی و همیشه دلت شاد باشه . اومدید تهران حتما خونه ما هم بیایید . خیلی دلم میخواد از نزدیک ببینمتون . به شوهرت سلام برسون و ارمیا رو ببوس .
مامان الیار
9 بهمن 92 14:15
مامان ماهان
14 بهمن 92 0:40
به راه پای خسته ات دیدگانم را می سایم تا انعکاس زلال قدمهایت را جاودانه کنم سبز باشی عزیزترین
مامان پارلا جون
14 بهمن 92 23:27
قربونت برم وقتی این مطالب رو میخونم بیشتر دلم برات تنگ میشه و دلم میخواد پیشم بودی و کلی باهات بازی میکردم و میچلوندمت لپ لپوی ناااع صدات تو گوشمه توپول اف
مامان پینار
15 بهمن 92 14:19
سلام قربونت برم خاله ، خیلی دوستت دارم عزیزم. مرسی که به یادم بودین. تماس گرفتم نبودین دوباره حتما تماس میگیرم.
ال ای سفیدبرفی
15 بهمن 92 23:56
فدای اون شیرین زبونیت .ارمیا جون خوشگل خاله دوست دارم