ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

ارمیا کوه نورد می شود

جمعه 3 آبان سال 92- بعد از برگشتن از وادی رحمت خاله فهیمه اینا همه بچه ها رو بردن کوه عون ابن علی( اولین کوه رفتن ارمیا ) خسته شدیم بابا ارمیا از دختر ها هم عقب اومده ( تنبل خان ) من بر می گردم بابا، شما خودتون برید . بعد از برگشتن از وادی رحمت و کوه همه رفتیم خونه آنا و تا شب اونجا بودیم . ...
6 آبان 1392

بازی با ال آی

چهارشنبه 2 آبان سال 92- خاله فهیمه که کلاس داشت ، ال آی رو گذاشت خونه ما و ارمیا و ال آی کلی بازی کردن موقع اومدن اکبر دوتاشونو آماده کردم که بریم خونه آنا . این جا دم در منتظر اومدن اکبر هستیم و این دو شیطنت هایی می کنند که نگو و نپرس    بعد از خونه آنا شام رفتیم خونه خاله فهمیه که همه اونجا بودن و خاله رضوان برای همه امون عیدی خریده بود به مناسبت عید غدیر . که دستش درد نکنه . پنجشنبه که عید غدیر بود خاله من نهار همه رو به سفره حضرت رقیه دعوت کرده بود که  ارمیا اکبر رو برداشت برد خونه خاله فهیمه که اونجا با علی و آل ای بازی کنه و من که نیستم حوصله اش سر نره . شنبه بعد از دو روز که اکبر تعطیل بود و توخ...
2 آبان 1392

بازی ها و رفتن به خونه آنا

یکشنبه 7 مهر سال 92 ساعت 4.5 بعد از ظهر ارمیا یک گوشه ساکت نشسته بود و با اسباب بازی هاش بازی میکرد که خیلی خوشم اومد و چند تا هم ازش عکس انداختم .حسابی غرق بازی کردن بود . اکبر که از سرکار اومد حاضر شدیم و رفتیم خونه آنا .دیشب که نرفته بودیم قرار بود به جاش امشب بریم .خاله هانیه اینا هم اومده بودن که ارمیا و پارلا کلی با هم بازی کردن و بهشون خوش گذشت . اینم آقای دکتر آینده ما موقع بازی کردن با پارلا خانومی ارمیا عادت داره خونه که براش غذا درست میکنم بذارمش رو کابینت کنار دستم بشینه و به غذا درست کردنم نگاه کنه ، واسه همین آنا هم که داشت براش غذا درست میکرد گذاشته بودش کنار اجاق و ارمیا هم تند تند میگفت آنا پ...
7 مهر 1392

مهمونی

شنبه 6 مهر سال 92 - مامان همه رو شام دعوت کرده بود ولی چون ما از قبل خونه خاله ی بابا شام دعوت بودیم نرفتیم . ارمیا که تو مهمونی از سوپ دختر خاله ی بابا خوشش اومده بود بعد از اینکه دو پیاله خورد ، کاسه سوپ رو گرفت دستش و شروع کرد به خوردن که سر شام، باعث خنده همه شد . ...
6 مهر 1392