بازی ها و رفتن به خونه آنا
یکشنبه 7 مهر سال 92 ساعت 4.5 بعد از ظهر
ارمیا یک گوشه ساکت نشسته بود و با اسباب بازی هاش بازی میکرد که خیلی خوشم اومد و چند تا هم ازش عکس انداختم .حسابی غرق بازی کردن بود .
اکبر که از سرکار اومد حاضر شدیم و رفتیم خونه آنا .دیشب که نرفته بودیم قرار بود به جاش امشب بریم .خاله هانیه اینا هم اومده بودن که ارمیا و پارلا کلی با هم بازی کردن و بهشون خوش گذشت .
اینم آقای دکتر آینده ما موقع بازی کردن با پارلا خانومی
ارمیا عادت داره خونه که براش غذا درست میکنم بذارمش رو کابینت کنار دستم بشینه و به غذا درست کردنم نگاه کنه ، واسه همین آنا هم که داشت براش غذا درست میکرد گذاشته بودش کنار اجاق و ارمیا هم تند تند میگفت آنا پوفو پوفو ( غذا غذا )
نکته جالب : ارمیا تا حالا لب به کدو نزده یعنی هر وقت کدو سرخ کنم بدون اینکه تا حالا خورده باشه میگه نه نه نمی خوردم .و برعکس صبحها خودش میره کنار فریزر و دستشو میزنه به فریزر و میگه میدو میدو یعنی براش میگو سرخ کنم
شب هم بعد از خونه آنا یک سر رفتیم خونه خاله فهیمه
ارمیا در حال چک کردن وب لاگ خودش