چهارشنبه سوري سال 93
سه شنبه 26 اسفند ماه سال 93
مطابق سالهاي قبل آنا همه رو شام دعوت كرده بود خونشون ولي امسال يك تفاوت با سالهاي قبل داشت كه تولد پارلا خانوم هم همون رو برگزار شد .
تولد پارلا امسال بخاطر تولد وانيا متفاوت از سالهاي قبل شد چون آنا به خاله هانيه گفته بود كه با دو تا بچه براش سخته تولد بگيره پس بمونه شب چهارشنبه سوري كه خونه آنا برگزار بشه تا خونه خاله هانيه ريخت و پاش نشه .
ارميا از چند روز قبل گفته بود براش ترقه و منور بخريم ولي وقتي رفتيم پشت بام از صداي ترقه ها ترسيد و شروع كرد به گريه كردن كه من آوردمش پايين ولي اكبر به جاي ارميا كلي كيف كرده بود و ميگفت با داداش و باجناق ها حسابي حال كرديم ) .به نام بچه ها و به كام پدرها
با گريه هاي ارميا ، آنا اين بادكنك هاي خوشگلي كه از مكه بعنوان كادوي چهارشنبه سوري براي بچه ها آورده بود رو آورد تا بچه ها گريه و ترسشون تموم بشه . ( آنا خيلي ارميا رو دوست داره حاضر به ديدن يك قطره اشك ارميا نيست و متقابلا هم ارميا اين حس رو به آنا داره خدا سايه آنا رو روي سر همه امان نگه داره )