شمع روشن کردن
شنبه 4 آبان سال 92- مامان اینا و خواهر ها قرار بود شام بیان خونه ما که کلی خوش گذشت و بچه ها با هم بازی کردن.
یکشنبه 5 آبان سال 92 - ارمیا صبح حوصله اش تو خونه سر رفته بود آوردم دو تا شمع براش روشن کردم که باهاشون بازی کنه .
شمع رو فوت میکنه و دودش رو تو هوا میخواد بگیره . ( قربون خنده هات )
چه متفکرانه داره نگاه میکنه
شمع روشن افتاده روی فرشها معلوم میکنه که زندگیم تو این چند دقیقه به چه روزی افتاد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی