ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

کمک در کارهای خونه به مامان

یکشنبه بیست مرداد داشتم جارو میکشیدم که ارمیا به من اجازه نمیداد و جارو رو از دست من میگرفت تاخودش به خیال خودش کمکم کرده باشه کنکاش در ساختار جارو برقی خسته شدم چرا تموم نمیشه کار من نیست بابا - هر کسی رو بهر کاری ساختن بابا خسته شدم بذار کمی سوارش بشم هر کسی رو بهر کاری ساختن - بابا بریم دنبال بازی خودمون   ...
20 مرداد 1392

رفتن به ائل گلی

جمعه هیجده مرداد سال نود و دو مصادف بود با روز عید سعید فطر - خونه عزیز بودیم که خاله رضوان زنگ زد که برای شام بریم ائل گلی . همه مهمون خاله جون بودیم و کلی هم خوش گذشت- هوا سرد بود و ما هم از خونه نمی اومدیم و مجهز به لباس گرم نبودیم که لباس های دخترانه ال آی به دادمون رسید و باعث کلی خنده ما هم شد قیافه ارمیا در لباس های دخترانه و صورتی رنگ ال آی دیدن داره ارمیا در لباس دخترانه هم دست از توپ بازیش برنمیداره .  شنبه 19 مرداد که تعطیل بود بخاطر تعطیلات دو روزه عید فطر ، از صبح رفتیم شبستر و کلی بچه ها بازی کردن .   ...
18 مرداد 1392

بازی ها

شانزده مرداد رفتیم خونه فهیمه و خیلی هم با علی و ال آی بازی کردیم . جای پارلا خیلی خالی . این دو سه روزه که میره مهد کمتر میاد و دلمون واسش تنگ شده .    اینم پشت صحنه تاب بازی. علی طفلی همیشه درگیر این وروجک هاست . نشسته و داره یکسره هولشون میده . ارمیا و ال آی در حال نقاشی کشیدن بعد از نقاشی ، رفتن دنبال فوتبال دستی   ...
16 مرداد 1392

پارک آنا

پانزده مرداد با خاله سحر ( همکار مامان ) قرار گذاشتیم بچه ها رو ببریم پارک محله امان و به این بهانه هم بعد از یکسال همدیگه رو دوباره ببینیم . ارمیا در کمین گربه اینم پسر ورزشکار مامان و بابا اینم الین خانم دختر ناز و توپل خاله سحر آن قدر خوش گذشت که ساعت 8.5 عصر به زور برگشتیم خونه تا به اذان که نیم ساعت مونده بود برسیم و افطار کنیم . ...
15 مرداد 1392

پارک سرزمین شادی

دوشنبه چهارده مرداد قرار گذاشتیم افطار بریم بیرون و بعد از افطار هم رفتیم شهربازی که کلی به بچه ها خوش گذشت و دیر وقت به زور این وروجک ها را قانع کردیم که برگردیم خونه . علی هر کاری میکرد ارمیا دنبالش راه افتاده بود و دقیقا همون کار رو میکرد . یک چوب هم هر کدوم از بچه ها پیدا کرده بودن و باهاش بازی میکردن اینم بعد از افطار تو شهر بازی ...
15 مرداد 1392

خونه آنا

سیزده مرداد یکشنبه قرار بود دایی اینا بیان خونه آنا که ما هم آنجا دعوت بودیم .دم ظهر علی خواست یک کمپوت برای خودش باز کنه که این سه تا وروجک رفتن و تو صف وایستادن که علی به اونا هم بده . شکار لحظه ها ...
13 مرداد 1392