ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

خرید اولین دوچرخه

قرار بود برای دومین سالروز تولد ارمیا براش دوچرخه بخریم ولی از بس دست هر کی دوچرخه میدید میخواست سوارش بشه که مجبور شدیم زودتر براش بخریم . شنبه 25 خرداد 92 عصر اکبر اومد خونه فهیمه دنبالم و رفتیم میدان قونقا ، ارمیا از دیدن اون همه دوچرخه تو یک جا ذوق کرده بود و میخواست سوار تک تکشون بشه .     ...
25 خرداد 1392

رفتن به پارک خانه امیرکبیر

شنبه 25 خرداد سال 92 ارمیا که از خواب بیدار شد و خودش هم کمی سرماخوردگی داشت بهانه میگرفت بریم بیرون منم آماده اش کردم و دوتایی رفتیم پارک محله امان .واین عکس ها رو هم آنجا انداختم و بعد دوتایی رفتیم خونه خاله فهیمه . - عشق ارمیا به توپ هاش تمومی نداره -   ...
25 خرداد 1392

شیطنت ها

ارمیا که هر وقت جایی می ریم ساکت و آروم کنار ما میشینه ، امروز (25 خرداد 92 ) که بیرون بودیم میرفت از درختها برگهاشون رو میکند و داخل جوب آب میانداخت و با تعجب دنبالشون نگاه میکرد و هر کاری هم میکردیم نمی اومد . ...
25 خرداد 1392

شکار لحظه ها

سه شنبه 21 خرداد سال 92 با آبجی رضوان قرار داشتیم بریم خونه مامان .ارمیا رو حاضر کردم و خودم رفتم آماده بشم که دیدم صدای ارمیا در نمیاد رفتم دیدم رفته از کشوی کابینت کارد برداشته و داره دیوار رو میکنه و روی زمین و لای موهاش پر بود از گچ دیوار .( شکار لحظه ها ) اینم نتیجه کار آقای تخریب چی با آبجي رضوان رفتيم شرايط رفتن به مشهد رو از اداره اشان پرسيديم  و تو همون اداره كه بوديم اكبر زنگ زد و گفت مشهد رو من جور كردم كه نيمه شعبان آنجا باشيم شما ديگه بيخيال شيد و ما هم كلي ذوق كرديم  . تو بازار بودم که اکبر دوباره زنگ زد كه شوهر خاله اش فوت کرده و به من گفت برم مراسم تدفین و من هم مجبور شدم...
21 خرداد 1392

تولد ده سالگی علی

ارمیا ، علی ،پارلا و آرمان ( ال آی هم خواب بود ) ارمیا که از این عروسک ال آی همیشه میترسه ، حالا خودش برده کنار خودش نشونده. ارمیا از عکس انداختن خسته شده و رفته دنبال اسباب بازی های خودش اینم بعد از شام( ارمیا در همه حال دست از توپ بازیش برنمیداره )       ...
4 خرداد 1392

مسافرت خونه دایی نادر

٢٩ اسفند صبح زود با خاله فهمیه اینا حرکت کردیم به طرف نوشهر و شب حدود ١٠ رسیدیم .دایی نادر و الشن و آرشام بیرون خونه ،منتظر ما ایستاده بودن .زن دایی پروین هم که دستش درد نکنه کلی تو خونه برامون تدارکات شام دیده بود. تحویل سال ٣٠اسفند ، ساعت ۱۴:۳۱:۵۶ روز چهارشنبه بود(سال مار هم بود که از ظرف سبزه هم مشخصه) ٣٠ اسفند سال ٩١ سر سفره هفت سین ( اینم آرشامه که اکثراً میگن ارمیا شبیه اونه ) ١ فروردین سال ١٣٩٢ - نوشهر - ایستگاه حسینی اینم ٢ فروردین جنگل سی سنگان ( عشق ارمیا هم به توپ یا به قول خودش پتتا همه جا معلومه) این هم عکس چندتا از توپ های ارمیا (‌که معمولا اکثر روز با اینا س...
3 خرداد 1392

اولین عید نوروز ارمیا

نوروز سال 1391 اولین عید نوروز ارمیا بود و ساعت 45/8 صبح سال تحویل شد و ما هم تو راه شمال بودیم وبرای سال تحویل تو جاده یک جایی بین سراب و اردبیل نگه داشتیم تا سال تحویل شد و ارمیا را من و اکبر بغل کرده و می بوسیدیم .پسرم اولین نوروزشو دید .( تو این سفر خاله هانیه اینا و دایی ناصراینا و بابا بزرگ و آنا هم با ما بودن) یک فروردین ( هم اولین مسافرت ارمیا و هم اولین عید نورزش بود )که شهر فومن بودیم . دوم فروردین رفتیم ماسوله سوم فروردین بندر انزلی( امروز ارمیا ٨ ماهش تمام شد ) چهارم فروردین ساحل گیسوم از 7 فروردین ارمیا شروع کرد به چهار دست و پا رفتن 13 بدر باز اولین سیزده بدر ارمیا بود که رفتیم یام. ...
1 خرداد 1392

شروع سال دوم زندگی

٣١ تیر  ظهر این عکس ها را انداختم و عصر که اکبر اومد نشان دادم وکلی خندیدیم اینم ٣ مرداد سال ١٣٩١ که ارمیا رو از حمام در آوردم و تو تختخش راحت خوابیده( لا لا لا لا گل نازم ) لالالالا گل نازم تویی سرو سرافرازم تویی سرو و تویی کاجم تویی افسر، تویی تاجم لالالالا گل نرگس نباشم دور ، زتو هرگز همیشه در برم باشی چو تاجی برسرم باشی   ٢٩ مرداد سال ١٣٩١ مصادف بود با عید فطر دم ظهر که ارمیا خواب بود من و اکبر موهاشو کوتاه کردیم و بعد از بیدار شدنش بردیم حمام و قیافش کلی عوض شده بود .بعد لباسهاشو تنش کردیم و رفتیم مهمونی .( البته تیر ماه اکبر ارمیا رو برده بود برای اصلاح ،چشمتون روز بد ...
31 ارديبهشت 1392

یک سال اول دی تا اسفند

از اواخر آذر ارمیا را گذاشتم تو روروک.(٣٠/٠٨/١٣٩٠ ) دم ظهر این عکس رو گرفتیم. اواخر دی ماه ( پایان شش ماهگی ) یاد گرفت بشینه . جمعه ( دی ماه ١٣٩٠ ) برف شدیدی هم می بارید. بود چشم امید ما بدستت من و مادر ، فدای چشم مستت ماه بهمن تلاش برای چهار دست و پا رفتن شروع شد.(این عکس رو ٨/١٢/١٣٩٠ گرفتیم ) چهارشنبه ١٠ اسفند ساعت ١٨ ،ارمیا که حسابی سرما خورده بود آماده اش کردیم که بریم بیرون ( قرار بود همه خاله ها و دایی ناصر ایناو بابا بزرگ و آنا با هم شام بریم تالار معلم ) جمعه ١٢ اسفند سال ٩٠ دومین سالروز تولد پارلا، دختر خاله ارمیا بود که خونه خاله هانیه این عکسو گرفتیم .اولین تولدی بود که ارمیا رفته بود و کلی ه...
28 ارديبهشت 1392