شروع بکار وبلاگ
حس مادر شدن
همه چیز با یک حس شروع می شه و بعد با یک آزمایش ادامه پیدا می کنه .آخه حس مادرانه قوی تر از یک نوار و آزمایش عمل می کنه .
بیست و نه آبان 1389 صبح رفتیم آزمایش دادم و تا عصر که جواب روبدن نمی تونستم سرکار بشینم تا عصر که اکبر اومد با هم رفتیم برای گرفتن جواب .اکبر ذوق داشت که اون بره من هم استرس داشتم تو ماشین نشستم و اون رفت . وقتی دیدم داره بدو بدو میاد و برگه رو از دور تو هوا تکون میده اون موقع مطمئن شدم که جواب مثبته .
خوب که فکر می کنم می بینم خیلی زود بود که اون ازمایش انجام بشودولی یک حس قوی جواب آزمایش را پررنگ تر کرد .
حالا من بودم و یک شادی بینهایت که قلب و روحم را دوباره صیقل داده بود .
حس عمیق به یک نقطه .واقعا به چیزی به اندازه یک نقطه تا این حد می توانه یک آدم را اسیر خودش کنه .آره این حس به من می گه یکبار دیگه به دنیا اومدم یکبار دیگه متولد شدم با یک زندگی که درون من متولد شده .
من حامل یک زندگی و یک قلب تازه ام .
من مفتخر شده ام که یک زندگی تازه در بطن وجودم شکل بگیره .این افتخار بزرگی است .گمان می کنم که اینطور باشه .
من می توانم به یک انسان تازه هویت و زندگی بدهم . خدا در درون من یک روح تازه قرار داده که پاک و بی آلایش و عشق به این موجود تازه که از ماهها و بلکه سالها قبل آمده .
خدا با همه بزرگی و عظمتش باز هم معجزه ای را در درون انسان قرار می ده . جالب است که عشق به فرزند قبل از خودش به وجود می آید .
نمی دونم چطوری و نمیدونم این عشق چیه ولی این را درک می کنم که می گویند تا مادر نشوی نمی فهمی حالا می دونم خدا زن ها را بیش از مردها دوست داره .آخه حس مادر شدن خیلی زیباست .خیلی زیبا .چیزی نیست که من بتونم در قالب کلام و کلمه بیان کنم .
بعضی از حالات در این دوران سخت است اما شیرین برای اینکه در پی امیدی داره .
شانزده آذر سال 89