تاسوعای حسینی
چهارشنبه 22 آبان سال92
اکبر که یکی دوبار ارمیا رو برده بیرون برای دیدن دسته های حسینی، ارمیا دیگه یاد گرفته و تو خونه هم که هست خودش پاهاشو مثل عزادارها میکوبه زمین و باصدای بلند هم نوحه هاشونو میگه.
صبح ارمیا رو بردیم آتلیه که عمو وحید زحمت کشیدن و چند تا عکس با سربند و لباس مشکی از ارمیا انداختن که هر وقت عکسها آماده بشن میذارم.
این بلوز رو هم خاله فهیمه اینا برای ارمیا خریدن.
بعد رفتیم دنبال ال آی و بردیم خیابان رسالت .ارمیا به این شترها علاقه داره برای همین خواستیم چند تا عکس هم ازش بگیریم .پارلا کمی سرماخورده بود و باهامون نیومد و علی هم به خاطر الشن و آرشام و آرمان که از شب خونه آنا هستند آنجا مانده .
ارمیا و ال آی با دیدن برگهای پاییزی که روی زمین باد این طرف و آن طرف میبرد ذوق میکردن و دنبالشون میرفتند که بگیرنشون.
موقع برگردون ال آی به خونشون که بارون هم داشت می بارید بچه ها خونه نمی رفتند و همش دوست داشتند بیرون بازی کنن.
بیرون که بودیم یک نفر به بچه ها شمع داد و تا رسیدیم یک کبریت گرفته بود و می خواست روشن کنه.