عاشورای حسینی
پنجشنبه ٢٣ آبان سال 92
مطابق هر سال رفتیم خونه خواهر حاج عمو . اسب ذوالجناح آماده بود برای دسته وسینه زنی که ارمیا می ترسید نزدیکش بره.
برای همین دست به دامان حاج عمو شدیم که اون بگیره بغلش و ببره .البته فلسفه فرق بغل بابا و حاج عمو رو نفهمیدیم که ارمیا تو بغل بابا نزدیک اسب نمیرفت ولی بغل حاج عمو نزدیکش میرفت که هیچ کلی هم تازه ذوق میکرد.
دست الشن هم درد نکنه که خیلی هوای ارمیا رو داشت و تو دسته همش دست ارمیا رو گرفته بود که گم نشه.
برای نهار هم خونه خواهر دیگه حاج عمو دعوت بودیم که مطابق هر سال آش نذری داشتند و دلمه و ...
خدا قبول کنه .
شب دایی نادر اینا حدود ده حرکت کردند به سمت نوشهر و این چند روزی که بچه ها با هم بودن خیلی بهشون خوش گذشت .
جمعه 23 آبان.خو نه ی خاله فهیمه اینا
بچه ها خیلی بابا هاشو نو اذیت میکردن این یک گوشه از کار هاشو نه ...