ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

کمک در کارهای خونه به مامان

1392/10/6 17:39
نویسنده : مامان ارمیا
158 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه 6 دی ماه سال 92 ارمیا به آبجی رضوان که بهش زنگ زده بودم گفت میخوام بیام پیش شما و برای همین عصر آبجی رضوان اینا اومدن دنبالش و بردنش بیرون و به ارمیا خیلی خوش گذشته بود طوری که فرداش با یک لحن کاملا مدعیانه میگفت چرا امروز مامان جون اینا نمی آن منو ببرن .

این آب نبات هم جزء تنقلاتی هست که دیشب آبجی اینا براش خریدن .

برای ارمیا که لواشک درست کرده بودم معمولا هر سری داخل سینی ها میریزم که خشک بشن ولی این سری به پیشنهاد آبجی رضوان روی سفره پهن کردم که زودتر خشک بشه و برای همین ارمیا نمی دونست که رو سفره لواشکه و کاری باهاش نداشت و وقتی به من گفت براش لواشک درست کنم ( البته به جای واژه درست کردن میگه لواشک بپز)و منم گفتم اوناهاش درست کردم بذار خشک بشه بعد تازه اونجا بود که فهمید اینا لواشک بودن و نمی دونسته و تو این مدت سرش حسابی کلاه رفته .

یک قاشق برداشت و رفت سراغشون نیشخند

با ارمیا رفتیم سبزی خریدیم و تا رسیدیم خونه و خواستم پاکشون کنم ارمیا زودتر از من دست به کار شد .نیشخند

 

و اینم نتیجه کار ...نیشخند

این ماجرا همچنان ادامه داشت ...

وقتی سبزی رو به زور تمام کردم و رفتم سراغ سبد برای شستن سبزی ها ، ارمیا یاد بچگی هاش افتاد و ...

ارمیا بچه تر که بود روزی چند بار همه وسایل کابینت ها به این ترتیب بیرون ریخته می شد و جالب این جا بود که نمی ذاشت جمع کنم و صبر میکردم وقتی می خوابید جمع میکردم که نبینه ماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)