ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

مسافرت نوروزی سال 1393

1392/12/29 16:44
نویسنده : مامان ارمیا
187 بازدید
اشتراک گذاری

٥ شنبه ٢٩ اسفند ٩٢ بعد از نماز صبح حرکت کردیم و سال تحویل به لطف خدا رسیدیم حرم . اونجا برای همه عزیزانمون دعا کردیم و خواستیم سال خوبی برای همه باشه . واقعا حس معنوی خوبی داشتیم .قربون خدا برم که قسمت کرد سال تحویل تو حرم باشیم .

مسافرت اين سري امان به اصفهان و قم كاملا متفاوت با سري هاي قبل بود چون اين دفعه ارميا هم بود و براي اولين بار ارميا رو برديم قم و اصفهان و شيراز - ارميا از وقتي دنيا اومده دو تا عيد گذشته كه عيد اول فومن و عيد دوم نوشهر خونه داداش اينا بوديم .

جمعه یک فروردین ٩٣ حرم حضرت معصومه

 بعد از ظهر - جمکران - برای نماز جماعت مغرب رفته بودیم

شنبه دوم فروردین - اصفهان سی و سه پل - که بر حسب اتفاق دختر خاله اینا رو دیدیم و حسابی سورپرایز شدیم قلب

یکشنبه سوم فروردین -نقش جهان اصفهان

ارمیا توپش رو انداخته بود تو آب و با اون بازی میکردماچ

تو عالی قاپو ارمیا و الشن و آرشام کلی بازی کردن وحسابی بهشون خوش گذشت .

دایی نادر هم از دور مواظبشون بود که تو آب نیفتناسترس

پارک غدیر - برای نهار رفته بودیم که دایی نادر اینها همه رو مهمون کردن و ما رو حسابی شرمنده کردن

ارمیا هرجایی توپش رو با خودش میبره خندهو اکبر رو  وادار میکنه باهاش بازی کنه .خنده

دوشنبه 4 فروردين - تو راه شیراز برای نماز توقف کرده بودیم

دوشنبه 4 فروردين شب رسيديم شيراز

سه شنبه 5 فروردين رفتيم شاهچراغ و نماز ظهر رو به جماعت تو حرم خونديم اكبر ميگفت ارميا مثل همه تو صف ايستاده بود و خم و راست ميشدقلب

 

ارمیا که عاشق آقایان بابک نهرین و آقای رنجی پور هست ،اکبر چند تا از ترانه هاشونو زده موبایلش و ارمیا هم همیشه ودر هر شرایطی عاشق گوش دادن به اوناست .

اینم یک نمونه از موقعیت ها ...سوال

وسط زیارتگاه و اون همه جمعیت با خیال راحت اون وسط نشسته و با چه حسی هم گوش میده انگار بار اولشه .( کل آهنگ رو حفظ کرده از بس گوش داده )سبزخمیازه

حافظيه - هوا خيلي سرد بود و باد می وزید.

نمی دونم ارمیا این بستنی رو چه جور تونست تمام کنه ما که خودمون توش مونده بودیم .لبخند

سعديه

ارمیا میرفت به انجمن حمایت از کودکان سرطانی که داخل سعدیه مستقر بود کمک کنه و خودش هم میگفت من دوتا بادکنک میخوام ها بهم بدن نیشخند

 

یکی از بادکنک ها بلافاصله ترکید و ارمیا حسابی ترسیدگریه

چهارشنبه 6 فروردين

بازار وكيل شيراز رفته بوديم كه اكبر براي ارميا ماشين اسباب بازي خريد و ارميا ديگه همش با اونا بازي ميكرد و با اكبر كاري نداشت كه همش باهاش توپ بازي كنه .از خود راضی

ارميا در حال خريد كلاه تابستاني

 ارگ كريم خان

پنجشنبه 7 فروردين

باغ ارم

تخت جمشيد

آرامگاه كوروش بزرگ

 نهم فروردين ساعت 8:15 عصر رسيديم خونه تشویقارميا با ديدن اسباب بازيهاش و دوچرخه اش كلي ذوق كرده بود . تو اين ده روز دلش واسه اسباب بازيهاش تنگ شده بودخنده

صبح دهم فروردین رفتیم مراسم خاکسپاری شوهرخاله و چون هوا سرد و بارونی بود علی بیچاره مجبور شد از ال آی و ارمیا مراقبت کنه تا ما بریم و برگردیم . دست علی کوچولو درد نکنه که اینقدر خوب مواظب ارمیا بود.ماچقلب

یازده فروردین ناهار خونه خاله رضوان اینا بودیم و بچه ها کلی باهم بازی کردن و بهشون خوش گذشت .

دوازده فروردین به مناسبت روز سوم فوت شوهر خاله رفتیم وادی رحمت ، بعد مسجد و بعد هم برای شام دعوت بودیم . خدا رحمتش کنه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان پارلا جون
11 فروردین 93 0:06
خدااااا چقدر دلم برای تپلم تنگ شده بود خدا میدونه... خاله اصلا طاقت دوریت رو ندارم ولی ایشالا همیشه با سفر و شادی و خوشی سرتون گرم بشه
مامان پینار
12 فروردین 93 2:50
انشالله همیشه به شادی و خوشی و سفر و گردش عزیزم. جواب سوالت: نه همون یکبار برای هفت جد و آبادم بسه.
مامان بنيتا
12 فروردین 93 13:03
سلام عزيزم، سال نومبارك ،خوش بگذره،لطغا به وب ما همسربزنيد وبنيتارولينك كنيد،مرسى
ال ای سفیدبرفی
14 فروردین 93 17:14
سال خوبی رو شروع کردیم ان شاالله تا اخرش اینطور خوب وخوش باشه .سیزده بدر در کنار شما خیلی خوش گذشت .