مسافرت نوروزی سال 1393
٥ شنبه ٢٩ اسفند ٩٢ بعد از نماز صبح حرکت کردیم و سال تحویل به لطف خدا رسیدیم حرم . اونجا برای همه عزیزانمون دعا کردیم و خواستیم سال خوبی برای همه باشه . واقعا حس معنوی خوبی داشتیم .قربون خدا برم که قسمت کرد سال تحویل تو حرم باشیم .
مسافرت اين سري امان به اصفهان و قم كاملا متفاوت با سري هاي قبل بود چون اين دفعه ارميا هم بود و براي اولين بار ارميا رو برديم قم و اصفهان و شيراز - ارميا از وقتي دنيا اومده دو تا عيد گذشته كه عيد اول فومن و عيد دوم نوشهر خونه داداش اينا بوديم .
جمعه یک فروردین ٩٣ حرم حضرت معصومه
بعد از ظهر - جمکران - برای نماز جماعت مغرب رفته بودیم
شنبه دوم فروردین - اصفهان سی و سه پل - که بر حسب اتفاق دختر خاله اینا رو دیدیم و حسابی سورپرایز شدیم
یکشنبه سوم فروردین -نقش جهان اصفهان
ارمیا توپش رو انداخته بود تو آب و با اون بازی میکرد
تو عالی قاپو ارمیا و الشن و آرشام کلی بازی کردن وحسابی بهشون خوش گذشت .
دایی نادر هم از دور مواظبشون بود که تو آب نیفتن
پارک غدیر - برای نهار رفته بودیم که دایی نادر اینها همه رو مهمون کردن و ما رو حسابی شرمنده کردن
ارمیا هرجایی توپش رو با خودش میبره و اکبر رو وادار میکنه باهاش بازی کنه .
دوشنبه 4 فروردين - تو راه شیراز برای نماز توقف کرده بودیم
دوشنبه 4 فروردين شب رسيديم شيراز
سه شنبه 5 فروردين رفتيم شاهچراغ و نماز ظهر رو به جماعت تو حرم خونديم اكبر ميگفت ارميا مثل همه تو صف ايستاده بود و خم و راست ميشد
ارمیا که عاشق آقایان بابک نهرین و آقای رنجی پور هست ،اکبر چند تا از ترانه هاشونو زده موبایلش و ارمیا هم همیشه ودر هر شرایطی عاشق گوش دادن به اوناست .
اینم یک نمونه از موقعیت ها ...
وسط زیارتگاه و اون همه جمعیت با خیال راحت اون وسط نشسته و با چه حسی هم گوش میده انگار بار اولشه .( کل آهنگ رو حفظ کرده از بس گوش داده )
حافظيه - هوا خيلي سرد بود و باد می وزید.
نمی دونم ارمیا این بستنی رو چه جور تونست تمام کنه ما که خودمون توش مونده بودیم .
سعديه
ارمیا میرفت به انجمن حمایت از کودکان سرطانی که داخل سعدیه مستقر بود کمک کنه و خودش هم میگفت من دوتا بادکنک میخوام ها بهم بدن
یکی از بادکنک ها بلافاصله ترکید و ارمیا حسابی ترسید
چهارشنبه 6 فروردين
بازار وكيل شيراز رفته بوديم كه اكبر براي ارميا ماشين اسباب بازي خريد و ارميا ديگه همش با اونا بازي ميكرد و با اكبر كاري نداشت كه همش باهاش توپ بازي كنه .
ارميا در حال خريد كلاه تابستاني
ارگ كريم خان
پنجشنبه 7 فروردين
باغ ارم
تخت جمشيد
آرامگاه كوروش بزرگ
نهم فروردين ساعت 8:15 عصر رسيديم خونه ارميا با ديدن اسباب بازيهاش و دوچرخه اش كلي ذوق كرده بود . تو اين ده روز دلش واسه اسباب بازيهاش تنگ شده بود
صبح دهم فروردین رفتیم مراسم خاکسپاری شوهرخاله و چون هوا سرد و بارونی بود علی بیچاره مجبور شد از ال آی و ارمیا مراقبت کنه تا ما بریم و برگردیم . دست علی کوچولو درد نکنه که اینقدر خوب مواظب ارمیا بود.
یازده فروردین ناهار خونه خاله رضوان اینا بودیم و بچه ها کلی باهم بازی کردن و بهشون خوش گذشت .
دوازده فروردین به مناسبت روز سوم فوت شوهر خاله رفتیم وادی رحمت ، بعد مسجد و بعد هم برای شام دعوت بودیم . خدا رحمتش کنه