ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

سیزده بدر سال 93

1393/1/15 22:51
نویسنده : مامان ارمیا
138 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه ١٣ فروردین سال ٩٣

هوا که چند روزه حسابی سرد و بارونی بود قرار گذاشتیم برعکس سالهای قبل امسال یک جای نزدیک بریم که اگه هوا سرد شد زود برگردیم خونه .

برای همین رفتیم پارک مرخونی سردرود که قبلا چند بار هم با خواهرها و مامان اینا رفته بودیم.

آنجا یاد دوران مجردی که با همکارام رفته بودیم افتادم و بعد اون یاد اوایل عقدمون که چند بار غروب با اکبر دوتایی رفته بودیم و حسابی خوش گذشته بود قلب

یادباد آن روزگاران یاد باد

قربون خدا برم که برعکس روزهای اخیر امروز هوا کاملا بهاری بود بغل و برای همین بچه ها کلی بازی کردن و حسابی بهشون خوش گذشتلبخند

 پارلا در حال تقسیم کردن تنقلات در داخل چادر نیشخند

ارميا سرشو از تو چادر بيرون كرده و همچين با اخم نگاه ميكنه كه نگوبامن حرف نزن

بابا سرو صدا نکنین بذارین به کارمون برسیمعینک

 

دست عمو جمال درد نکنه که برای تک تک بچه ها توپ خریده بود و هر کدوم با توپهای خودشون سرگرم بازی بودن قلب

بعد از آب بازی نوبت شهربازی بود که اونجا هم کلی بازی کردن .

ارمیا طبق عادتش از وقتی دنیا اومده عادت داره بعد از ظهر حتما بخوابه اونم روی پا و با خوندن لالایی براش و موقع ناهار اکبر ارمیا رو خوابونده بود .ماچ

ارميا بعد از اينكه از خواب بيدار شد.

 

سیزده بدر سال ٩١ وقتی برگشتیم خونه ارمیا رو گذاشتیم رو زمین و کمی بعد دیدیم ارمیا از جایی که گذاشتیم کمی جلوتره و وقتی دقت کردیم دیدیم چهار دست و پا میره . شروع چهار دست و پا رفتن ارمیا در ١٣ بدر بود یعنی در پایان ٨ ماهگیش . من و اکبر با دیدن اون صحنه انقدر ذوق کرده بودیم که به مامان و خواهرها زنگ زدیم و خبر دادیم و چند ساعت همینطور نگاش میکردیم و تشویقش میکردیم باز همانطور بره . یادش بخیر . چه زود گذشت . بغلقربون خدای مهربونم برم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

ملیکا جون
13 فروردین 93 22:19
سلام خوبین؟ خدا ارمیا جونو واستون نگه داره خیلی با نمکه ماشاالله اگه مایل باشین تبادل لینک داشته باشیم؟ با احترام
مامان پارلا جون
14 فروردین 93 1:32
چه روز خوبی بود واقعاخدارو شکر خوش گذشت آره واقعا چه زود گذشت اون موقع هیجان چهار دست و پا راه رفتن و یه کوچولو جابجا شدنش رو داشتین الانم از دست ورجه وورجه هاش و شوتهایی که به توپ میزنه و گیر میده به باباش که توپ بازی کنن کلافه تون میکنه ایشالا هیجان کنکورش رو تجربه بکنین. خیلی دوست دارم توپولکم خدا حفظت کنه
مامان پارلا جون
14 فروردین 93 1:38
از نظرهایی که میدی ممنونم نمیتونم جواب بدم ولی خیلی خوشحال میشم.
ملیکا جون
15 فروردین 93 13:35
سلام این چه حرفیه ارمیا خودش درخشش وبلاگشه، با تبادل لینک موافقین؟