عوض شدن برنامه تولد ارميا
پنجشنبه 2 مرداد سال 93
از خيلي وقت پيش قرار بود كه آخرين جمعه رمضان كه تولد ارميا هم ميشد همه افطار بيان خونه ما و ما هم كيك بخريم و كلي كارهاي ديگه كه يك مرداد عصر اكبر گفت با آبجي رضوان اينا بريم مشهد كه اگه قسمت بشه نماز عيد فطر تو حرم امام رضا باشيم و اينطوري شد كه كل برنامه هاي ما عوض شد و دوم مرداد كارهاي مسافرت رو ميكردم و ارميا هم كمكم ميكرد .
آوردم گردو بشكنم ارميا از دستم گرفت و شروع بكار شد البته ناگفته نماند با هر ضربه پوست هاي گردو پرت ميشد اين طرف و آن طرف و خود گردو هم كاملا له ميشد
نزديك يك ماه ميشه كه براي ارميا اسكوتر خريديم ولي نگه داشته بوديم كه تو مراسم تولدش بديم كه با عوض شدن برنامه آورديم و داديم و ارميا با ديدنش كلي ذوق كرده بود .
عصر هم سالگرد فوت زن دايي بود و اكبر از روز قبل براي اصلاح وقت گرفته بود كه با ارميا بعد از مسجد رفت .
اينجا آقا مهدي داره آب مي پاشه كه ارميا اين شكلي كرده .
ارميا جان تولدت مبارك
الان كه اينا رو مي نويسم بعد از خوردن سحري هست و تو آروم خوابيدي .الان به اكبر ميگفتم كه سه سال قبل همين شب كه تو صبحش دنيا اومدي نخوابيديم و دقيق يادمه تا دير وقت با دختر عمه ام اس ام اس رد و بدل ميكرديم و به من دلداري ميداد كه اصلا نترس و ....چه زود سه سال گذشت .
با اينكه ما امسال بخاطر مسافرت تو روز تولد ارميا براش مراسم تولد نگرفتيم ولي ارميا چند تا كادو گرفت كه براي يادگاري عكسهاشو ميذارم
ارميا از ماشين بزرگ خيلي خوشش مياد