ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

خاطرات دهه آخر مرداد سال 93

1393/6/11 22:58
نویسنده : مامان ارمیا
116 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 21 مرداد سال 93

 حدود يازده شب ارميا رو برديم پارك كه تو شهر بازي جاي سوزن انداختن نبود حدود يك ساعت آنجا بوديم و رفته رفته به تعداد بچه هايي كه مي اومدن اضافه ميشد به اكبر ميگفتم بچه هم بچه هاي قديم ساعت ده مي خوابيديم الان دوازده شبه سر سوار شدن به سرسره و تاب بايد كلي منتظر باشن .

اكبر اومد سر دستگاههاي ورزشي كه ارميا هم سرسره رو ول كرد و بدو بدو اومد پيش اكبر آرام

پنجشنبه 23 مرداد كه خونه دختر خاله دعوت بوديم، چون تولد آبجي رضوان هم بود يك قوطي شيريني خريديم و آنجا يك تولد كوچيك هم براي آبجي رضوان گرفتيم محبت

سه شنبه 28 مرداد خونه آبجي رضوان دعوت بوديم براي مهموني هاي دوره اي با خاله و دختر خاله ها كه صبح موقع رفتن به خونه آبجي رضوان وسط راه ارميا گير داده بود ازم عكس بگير كه حرص ميخوردم كه جاهايي كه قراره ازش عكس بگيريم نمي ذاره الان كه اينجا عجله دارم ول كن هم نيست تا يك عكس انداختم و دست برداشت خسته

پنجشنبه 30 مرداد سال 93

آبجي رضوان گفت شام گذاشتم همگي بريم بيرون بخوريم كه رفتيم پارك عباس ميرزا و خيلي هم خوش گذشت

علي كه شب از پارك اومده بود خونه ما ارميا كلي ذوق داشت كه علي قراره شب خونه ما بخوابه صبح هم به هواي علي زودتر بيدار شد و وقتي اكبر براي خريد نان صبحانه ميرفت اصلا گير نداد كه باهاش بره و ... اكبر ميگفت كاش هر هفته علي بياد خندونک

عصر رفتيم بيرون تا يك سر به آپارتمان انديشه بزنيم كه اومدني تو پارك ارميا كمي بازي كرد

پسندها (2)

نظرات (0)