غذاي مورد علاقه ارميا

سه شنبه 16 ديماه سال 93

با اكبر رفته بوديم چهارراه شهناز، كار داشتيم كه به پيشنهاد ارميا رفتيم بيرون غذا خورديم .سري قبل خودم آورده بودمش اينجا ، كه براش كباب خريدم و آوردم خونه بهش دادم كه اين سري ميگفت نبريم خونه همين جا بخوريم و يك شيرين زبوني هايي ميكرد كه نگو  و نپرس .

ارميا از فلفل دلمه اي  ( يا به قول خودش سبزها ) و پياز متنفره و كار من تو پختن غذاها خيلي سخته مثلا ماكاروني كه ميذارم سر خوردنش كلي مكافات داريم .

برعكس من كه با گوشت ميانه اي ندارم ،‌ عاشق گوشته چه گوشت خورشتي چه كباب و چه جوجه .

البته اين يك خوبي هم داره تو مسافرتها كارمون راحته هر جا ميرسيم اكبر فوري براش يك جوجه يا كوبيده ميخره و ارميا هم با ذوق و ولع ميخوره و خيال ما هم راحته كه گرسنه نيست .

يادش بخير سال تحويل 93 ( ساعت بيست و بيست و هفت ) كه به زور رسيديم حرم. تو اون شلوغي و لحظه تحويل اكبر رفته بود دنبال يك كبابي كه باز باشه و برا ارميا بخره كه دقيقا لحظه تحويل رسيد پيش من تو حرم و من نگران بودم كه تو اون شلوغي نتونه ما رو پيدا كنه و سال تحويل دور از هم باشيم كه به لطف خدا همون لحظه اومد پيش من و ارميا ( البته آبجي رضوان و آقا محمد هم بودن ) لحظه باشكوه تحويل تو حرم حال و هواي معنوي اي داشت .