رفتن به خونه خاله هانيه
شنبه 12 دي ماه سال 94 ارميا صبح زنگ زد به آنا كه بياد خونه ما كه ديديم آنا ميگه قبل از شما خاله هانيه زنگ زده و دارم ميرم آنجا . من و ارميا هم حاضر شديم رفتيم خونه خاله هانيه و خاله جون و خاله فهيم اينا هم اومدن و تا عصر آنجا بوديم خيلي هم خوش گذشت .خاله هانيه هم يك كيك خوشمزه برامون پخت كه دستش درد نكنه . ارميا كلي اسباب بازي برداشته بود كه ميخوام ببرم وانيا باهاشون بازي كنه كه من به زور راضي اش كردم كه فقط اين دو تا رو برداره عصر موقع برگشتن به خونه ، خاله رضوان گفت بيان شام هم بريم خونه ما كه ما هم قبول كرديم . پارلا و ارميا داشتن خونه خاله رضوان با هم بازي مي كردن كه يك موقع ارميا حالش بد شد و پشت سر هم استفر...